سردرگُم؛

درمیان مدادهایم، تو همان مداد سفید بودی، اما من در دفترچه ام با برگه های خاکستری، خاطراتم را با تو نوشتم...

fucking

RN RN · 1402/4/12 21:28 ·

اون نمیدونست، نمیدونست ینفر حاضر بود برای یک تار موش بمیره،

0 اشتراک‌گذاری 4

درباره

چه شبها که افکار خاکستری ام مرا در خود غرق کردند و با وجود خستگی ام هرگز نخوابیدم، چه شبها که افکارم مرا زجر داد و تا سحر گریستم، آری، افکار من قاتلم بودند..

وبلاگی پر از متن های خاکستری، نویسنده پذیرفته میشود..

آخرین مطالب

پربازدیدترین مطالب

آرشیو

تیر 1402 10 پست
خرداد 1402 3 پست

نویسندگان

RN مدیر 13 پست

دنبال‌شوندگان

دنبال‌کنندگان

آقای نویسنده